karenkaren، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 7 روز سن داره

جگرگوشه ام و من

جگر گوشه ام و دندان جدیدش..

آخ عزیزم اینهمه استرس و بد خوابی و ناراحتی و گریه .. یه دفعه متوجه شدم می خواد همه چی رو گاز بگیره اول ترسیدم گفتم وای جگر گوشه ام عصبی شده ولی بعد متوجه شدم که داره یه دندان دیگه در میاره.. فداش بشم عزیزم.. می خوام امروز نهار واسش آبگوشت درست کنم.. خیلی دوست داره عزیزم.. مسواک مامانم خیلی دوست داره هر وقت مسواک میزنم معمولا شبها دوست داره از نزدیک مسواک زدنم و ببینه و مسواک بگیره .. مسواک خودشم دوست داره   ...
7 خرداد 1390

بابایی برای جگر گوشه ام می نویسد..

بذار بابایی بیاد حتما وبلاگت رو می خونه قول داده الان وبلاگ پرهام و دیدم که باباش واسش می نوشت گفتم خوش به حالش  .. امروزم جگر گوشه یه خواب کامل نکرد هی سر نیم ساعت بیدار شد گریه کرد                                  عزیزم چه استرسی داشت فکر می کرد امروزم میرم سر کار  ..    آخر سر بردمش حموم کمی بازی کرد و الانم خوابه  بابایی حتما اینها رو بخون و خودتم هر چی دوست داشتی بنویش         ...
6 خرداد 1390

خلاصه..

دیشب حسابی وحشت کردم .. نمی دونم حرفشون چقدر درسته که خلاصه وحشت که می کنم جگر گوشه ام رو ور می دارم و می رو اتاق خواب در رو می بندم هی صلوات فرستادم آخر سر گفتم بزنگم به بابایی کمی آروم شم که... موبایل بابایی خاموش بود .. دیگه داشتم دیوانه می شدم گه دیدم جگر گوشه ام داره متوجه استرس من میشه خودم و کم کم آروم کردم که نیم ساعت بعد هر چی بابایی زنگید جواب ندادم  آخه خیلی از دستش ناراحت بودم جگر گوشه ام همه زندگیمه نفسمه ...
6 خرداد 1390

جگر گوشه ام چی می بینه....

وای ی ی.. دیشب جگر گوشه ام همش سقف و لوستر و لامپهای هالوژن دور سقف و نگاه می کرد انگاری با چشمهاش چیزی رو دنبال می کرد .. از وقتی که پرستارش گفته چشم بصیرت نی نی ها بازه  می ترسم که چیزی رو می بینه که من نمی تونم ببینم!!! دوران کودکیم خواهر برادر بزرگترم هی منو می ترسوندن که الانم خود بخود می ترسم پرستارم که اینجوری گفته بدتر می ترسم سریع جگر گوشه ام رو بغل می کنم میرم اتاق خواب در رو می بندم!! ...
6 خرداد 1390

از تنهایی ننویس ..

راستش دیگه از آه و ناله خسته شدم اخه یکی دو روز نیستش که همش به خودم امید می دم .. ولی منم چون آدمم انرژیم تموم می شه کاش کمی اخلاق مردونه داشتم و بی خیال می شدم.. بیشتر دلم واسه جگر گوشه ام میسوزه آخه بابایی می خواد ..   مردها باید قبول کنن بی خیالن   ...
5 خرداد 1390

استرس جگر گوشه ام..

پنج شنبه ها صبح می رم سر کار که جگر گوشه اصلا اصلا اصلا.. دوست نداره صبحها ازم جدا شه..شبش هی بیدار می شد و می خوابید .. مثل شبهای امتحان تو دانشگاهمون اصلا آروم نمی خوابید منم دیگه 3 نصف شب خوابم پرید.. چقدر عشق می کنم تو خواب نگاش کنم.. وای خدا..   صبح هم کله سحر با من بیدار شد و هی بی حوصلگی کرد تا خاله اومد و .. باز موقع رفتن من کلی گریه کرد و همش می خواست بیاد تو بغلم .. منم با چشمانی اشکبار رفتم سر کارم.. بابایی عزیز هم که نیومد.. گفت هفته دیگه زود میاد .. ولی از اینکه تعطیلات آخر هفته رو با جگر گوشه ام هستم خوشحالم .. ...
5 خرداد 1390

بابایی بیا .. .

بابایی هم شدیدا دلتنگ جگر گوشه شده.. دیشب پشت تلفن اونقدر جگر گوشه جیغ کشید که تو ادامه حرفهاش صداش می لرزید..  جگر گوشه مثل بابایی خیلی مره تو فکر .. که گاهی صداش می کنم می پره.. نمی دونم به چی فکر می کنه .. آخه جگر گوشه ام بیدار شد الهی فداش بشم.. ...
4 خرداد 1390

چیم چیم..

دیشب جگر گوشه ام رو بردمش حموم که بهش می گم چیم چیم .. چقدر بازی کرد .. گذاشتم تو وانش کلی با آب بازی کرد اسباب بازی برده بودم براش ولی با سر دوش بازی کرد ... حتی سرشم که آب می گیرم دیگه نمی ترسه.. ماشاا..   باید به جگر گوشه ام آفرین گفت .. خیلی خوشحالم چون بابایی گفت احتمالا این هفته بیادش خدا کنه ... جگر گوشه ام هر وقت بیدار میشه اول به عکس بابایی نگاه می کنه و می خنده .. بابایی بیاد احتمال داره بریم شمال .. یوهوووو .. ...
4 خرداد 1390

روز م م م م ادر..

دیروز روز مادر بود اینقدر غمگین و بی حوصله بودم حتی به مادر جان خودمم نزنگیدم دیروز موقع برگشتن از سر کار 1ساعت تو ترافیک گیر کردم .. دوست داشتم خوب فکر کنم در مورد مادر بودن خودم و مسئولیت سنگینی که به گردنمه .. و اینکه مامانم چقدر برای من زحمت کشیده .. خواهرم زنگید بپرسه واسه مامای جان چی بخریم و منم حوصله نداشتم گفتم فکر می کنم بهت می گم آخه از مامانم هم دورم .. داشتم در مورد احساسم به جگر گوشه فکر می کردم که یه لحظه نمی تونم ازش غافل شم و واسه خودم باشم همش نگرانشم .. همش احساس گناه میکنم اگه یه کوچولو کم توجهی کنم ..     خلاصه مادر شدن شاید اونقدر سخت نباشه مادر نمونه شدن سخته.. همش داشتم به گذشت و فداکاریهای بی ...
3 خرداد 1390